گزارشی از «کارگاه داستان‌نویسی ونکوور» با حضور میهمان ویژه، مهین میلانی، نویسندهٔ ساکن مونترآل 

درفشه جوادیان کوتنایی – ونکوور

در تاریخ ۱۳ ژوئن ۲۰۲۳، کارگاه هفتگی داستان‌نویسی تحت نظارت استاد محمد محمدعلی، نویسندهٔ ساکن ونکوور، میزبان مهمانی ویژه، مهین میلانی، نویسندهٔ ساکن مونترال بود. این جلسه از طریق زوم برگزار شد و ۲۳ نفر در آن شرکت داشتند. هماهنگی‌های لازم برای برگزاری جلسه را کامران قوامی و درفشه جوادیان، و گردانندگی آن را فریبا فرجام از اعضای «کارگاه داستان‌نویسی ونکوور» بر عهده داشتند.

این جلسه به آثار اسماعیل کاداره، نویسندهٔ آلبانیایی و صحبت‌های مهین میلانی به‌عنوان یکی از مترجمان آثار او، اختصاص داشت. کتاب «کنسرت در پایان زمستان» از اسماعیل کاداره در سال ۱۹۸۸ در فرانسه منتشر شد و مهین میلانی ترجمهٔ این کتاب را در سال ۱۳۷۵ در ایران به چاپ رساند. 

در بخش اول این جلسه به کتاب «کنسرت در پایان زمستان» کاداره و صحبت‌های مهین میلانی از این کتاب پرداخته شد. در بخش دوم جلسه، دکتر ممتازی داستان کوتاه «پیش از حمام» اسماعیل کاداره را صدایی رسا خواند و سپس دوستان به بحث و بررسی این داستان کوتاه پرداختند. 

در ابتدا پس از خوشامدگویی استاد محمد محمدعلی به مهین میلانی و دیگر شرکت‌کنندگان این جلسه، وی یادداشتی برای مهین میلانی با عنوان «مهین میلانی و رمان کنسرت در پایان زمستان» خواند. 

مرال دهقانی بیوگرافی مختصری از این نویسنده و مترجم خواند. سپس درفشه جوادیان مطلبی را که دربارهٔ کتاب «کنسرت در پایان زمستان» نوشته بود، برای شرکت‌کنندگان خواند. این مطلب را می‌توانید در اینحا بخوانید. پس از آن دوستان شرکت‌کننده به صحبت‌های مهین میلانی دربارهٔ این کتاب و ترجمهٔ آن گوش سپردند. ادامهٔ بخش اول جلسه نیز به بحث و بررسی این کتاب و پرسش از مهین میلانی و شنیدن پاسخ‌های ایشان گذشت که در بندهای بعدی به آن می‌پردازیم.

گزارشی از «کارگاه داستان‌نویسی ونکوور» با حضور میهمان ویژه، مهین میلانی، نویسندهٔ ساکن مونترآل 

متن صحبت‌ استاد محمدعلی به این شرح بود: 

«ضمن خوشامدگویی و خیر مقدم به مهمان ویژه، خانم مهین میلانی، و دیگر دوستان حاضر در جلسه، گفتنی است که چون محور بحث اصلی، مطلب درفشه جوادیان است دربارهٔ رمان «کنسرت در پایان زمستان» نوشتهٔ اسماعیل کاداره، نویسندهٔ آلبانیایی‌تبار فرانسوی، و معرفی جامع مهمان ویژه را نیز مرال دهقانی به عهده گرفته است، من در مجال اندک خود به ذکر یکی دو خاطرهٔ کوتاه بسنده می‌کنم. مهمان ویژهٔ ما یکی از نویسندگان، مترجمان و روزنامه‌نگاران پرکار و مطرح ایرانی ساکن کاناداست. نام و آوازهٔ او را در ایران شنیده بودم. خودش را هم همان ماه اول یا دوم ورودم به ونکوور (سال ۲۰۰۹) دیدم. او جزو اولین شخصیت‌های ادبی-فرهنگی این شهر بود که با محبت تمام چاپ اول دو رمان «تهران کوه کمرشکن» و ترجمهٔ رمان سترگ «کنسرت در پایان زمستان» را به من هدیه داد. اندکی بعد، پس از سخنرانی‌ام در سالگرد خاموشی زنده‌نام محمد مختاری، از اعضای برجستهٔ کانون نویسندگان ایران و قربانی قتل‌های زنجیره‌ای، در یکی از سالن‌های عمومی شهر، بحثی در گرفت بین من و مهین میلانی و قرار گفت‌و‌گویی مفصل گذاشته شد پیرامون آراء و عقاید محمد مختاری که متأسفانه حوادث پیرامون مهاجرت من به‌گونه‌ای چرخید که آن کار مشترک ناتمام ماند. اما خوشبختانه در این میان و طی سال‌ها دیدارها بود و بود، و هرازگاه از حضور پرثمرش در جلسات ویژهٔ کارگاه داستان‌نویسی در خانهٔ فرهنگ و هنر ونکوور، همچنین کافه راوی بهره‌ها بردم. وقت تنگ است و گفتنی از سوی مهین میلانی برای ما بسیار. اما تغافل خواهد بود اگر نگویم او جزو نویسندگانی است که بیشتر از بهاران و پاییزان عمرش زندگی کرده است و از این جهت برای من به‌نوعی یادآور زندگی پرفرازونشیب هنریِ زنده‌نام، دکتر رضا براهنی، منتقد و شاعر و داستان‌نویس مشهور. یادم است او به‌درستی می‌گفت: «چهارچوب ذهنی، همان دستگاه، یا الگو و اسلوبی است که هر کس برای خودش تعریف می‌کند و خودبودن در برخی جوامع عقب نگه‌داشته‌شده و حتی مدرن چه‌بسا همراه تاوان باشد.» آری و باری، محور بحث امروز کارگاه آشنایی بیشتر با آراء و عقاید اسماعیل کاداره است و بررسی رمان «کنسرت در پایان زمستان» با ترجمهٔ کم‌نظیر مهین میلانی. همان‌طور که گفتم، درفشه جوادیان عزیز مطلبی تهیه کرده و من و ما آماده‌ایم که با یاری مترجم این کتاب ارزنده، با اندیشه‌های نویسندهٔ آن بیشتر آشنا شویم. در قسمت دوم جلسهٔ کارگاه نیز داستان کوتاه «پیش از حمام» نوشتهٔ اسماعیل کاداره با ترجمهٔ ابوالحسن نجفی می‌خوانیم و ضمن بررسی نکات فنی و آموزشی آن، بار دیگر به نقد و نظر خانم مهین میلانی گوش فرا می‌دهیم. بار دیگر من به او خوشامد می‌گویم.»

مهین میلانی ضمن سپاسگزاری از استاد محمدعلی برای متنی که خواند، گفت: «اسماعیل کاداره زبان تاریخ مقطعی از پدیده‌های جهانی است که بی‌نظیر است؛ مقطعی از تاریخ که تنش‌های زیادی را در جهان به وجود آورد. اسماعیل کادره با نوشتن بیست کتاب داستان و شعر و به‌ویژه رمان‌هایش توانسته است تاریخ را به ما نشان دهد. متشکرم از اینکه این سوژه و داستان را انتخاب کردید و از من دعوت کردید تا دربارهٔ این کتاب صحبت کنم.»

سپس مرال دهقانی بیوگرافی مهین میلانی را این‌گونه خواند: «مهین میلانی پیش از اینکه یک نویسنده و مترجم باشد یا یک عکاس و گرافیست یا طراح لباس و طراح داخل خانه، یا طراح باغبانی، یا گاهی مرتکب شعری شود، یک روزنامه‌نگار است و منتقد ادبی و هنری که بخشی تخصصی از کار روزنامه‌نگاری است. او روزنامه‌نگاری را با صدرالدین الهی، پدر روزنامه‌نگاری مدرن ایران، در دانشکدهٔ علوم ارتباطات می‌آموزد. وی بین دانشکدهٔ حقوق دانشگاه تهران و روزنامه‌نگاری به روزنامه‌نگاری رو می‌آورد که در آن نه پولی هست و نه آینده. اما حسی در آن وجود دارد که بالاترین ثروت است. حس جستجوگری برای حقیقت که با خود بی‌طرفی را نیز برای یک روزنامه‌نگار جدی به دنبال دارد. 

مهین میلانی، نویسنده و مترجم ساکن مونترآل
مهین میلانی، نویسنده و مترجم ساکن مونترآل

وی در دوران دبستان و دبیرستان همواره دکلمه‌های روزهای جشن را به عهده داشت. در برنامه‌های نمایشی و رقص مدرسه فعالانه شرکت می‌کرد و در بیشتر رشته‌های ورزشی از شنا تا والیبال و بسکتبال فعال بود و از سال اول دبیرستان قهرمانی پینگ‌پنگ مدارس را از آن خود می‌کرد. 

مهین میلانی تحصیلاتش را در رشتهٔ جامعه‌شناسی در دانشگاه ونسن پاریس دنبال کرد. چرا که روزنامه‌نگاری جدی بدون شناخت جامعه، ادبیات، تاریخ و فلسفه فقط در سطح می‌ماند و به‌خصوص در زمان حاضر بیشتر دنباله‌رو جو حاضر می‌شود. 

او یک دهه بعد از انقلاب، چند سال با مجلهٔ آدینه، بهترین مجلهٔ ادبی و اجتماعی  آن دوران، به سردبیری سیروس علی‌نژاد، به‌عنوان تنها خبرنگار تمام‌وقت کار کرد و سپس همراه با وی در مجلهٔ دنیای سخن. 

برگردان «کنسرت در پایان زمستان» نزدیک به ۶۰۰ صفحه یکی از بیش از ۵۰ کتابی است که در زمان کار در آدینه، از طرف ایرانیان خارج به آدینه معرفی می‌شد. و این کتابی بود که مهین میلانی را از بحرانی که در آن به سر می‌برد، نجات داد. گویا که کتاب را خود او نوشته است. گویا که سرنوشت بسیاری از فعالان سیاسی ایران در مقطع انقلاب ۱۳۵۷ در این کتاب توصیف شده است با طنزی بسیار قوی و قلمی جذاب در رمانی که در سال ۲۰۰۵ جایزهٔ بوکِر را از آنِ نویسنده‌اش، اسماعیل کادارهٔ آلبانیایی، می‌کند تا روش‌های کلیشه‌ای و ضدِزندگی و غیرزندگیِ مائو تسه تونگ برای ساخت یک انسان کلیشه‌ای و دنباله‌روانش را برملا سازد. نشر مرکز این کتاب را در سال ۱۳۷۵ زیر چاپ برد. رضا نجفی، محمدجعفر پوینده، و کاظم کردوانی از کسانی‌اند که مهین میلانی را در ترجمهٔ کتاب بسیار راهنمایی کردند و در نهایت، عبدالله توکل ویرایش کتاب را به عهده گرفت و متن را بیش‌ازپیش زنده و جاندار کرد. طرح روی جلد از آنِ محمدعلی بنی‌اسدی از گرافیست‌های بسیار توانای ایران پس از خوانش کامل کتاب است.

«تهران کوه کمرشکن» در ۴۰۰ صفحه، رمان اتوفیکسیون مهین میلانی به ۱۸ سال بعد از انقلاب در ایران می‌پردازد و با فلش‌بک‌هایش به ۱۸ سال قبل از انقلاب زندگی‌ها را در دو رژیم مقایسه می‌کند و زندگی دختری کاملاً آزاد را رقم می‌زند که خود را اسیر تشکیلات شیعه – کمونیستی می‌کند. بارها به زمین می‌خورد یا به زمینش می‌زنند. اما بر می‌خیزد و سربلند اگرچه به‌سختی این سفر زندگی را پیش می‌راند. این کتاب در آغاز توسط لولو منتشر شد و هم‌اکنون نیز کماکان از این طریق (خرید الکترونیکی) به فروش می‌رسد  این کتاب سپس از سوی نشر زریاب در کابل در هزار نسخه به چاپ رسید که بعد از تسلط طالبان بر افغانستان از کتاب‌های منتشره اطلاعی در دست نیست، اگرچه به‌صورت آنلاین فروخته می‌شود. این کتاب بیش از هرچیز انتقاد از خود نویسنده / راوی / شخص اول داستان است. و سپس انتقاد از هر آن کس یا هر تشکیلات و بنیاد و مذهب و مکتبی که بدون شناخت تاریخ دنیا و کشور و خود دنباله‌روی حرکت‌هایی می‌شود که معلوم نیست پایانش به کجا خواهد انجامید. و البته بدون آنکه بخواهد کسی را مقصر بداند. تاریخ حرکت می‌کند و جوامع چوب آگاهی یا ناآگاهی‌های خود را می‌خورند همراه با حرکت‌های جهانی برای تسلط. به‌عبارتی حرکت‌های چندوجهی در شرایطی خاص منجر به پدیده‌هایی می‌شود که گزیری از آن نیست. این کتاب به‌زودی به زبان انگلیسی و فرانسه منتشر خواهد شد. 

گزارشی از «کارگاه داستان‌نویسی ونکوور» با حضور میهمان ویژه، مهین میلانی، نویسندهٔ ساکن مونترآل 

«صدرالدین الهی دستم بگرفت و پابه‌پا برد… » آخرین کتابی است از مهین میلانی که در فوریهٔ ۲۰۲۳ از سوی «شرکت کتاب» در آمریکا به چاپ رسید. کتابی در ۸۰ صفحه که بودن‌ها و شدن‌های شاگرد را با استادش رقم می‌زند و در عین حال سه مصاحبهٔ خیلی مهم دکتر الهی را که می‌تواند از بحث‌های مهم امروز ما باشد، معرفی می‌کند: مصاحبه با سیدضیاء، مرد اول کودتای حوت ۱۲۹۹، مصاحبه با نادر نادرپور و نقدش به روشنفکران متعهد از جمله شاملو، براهنی، آل‌احمد و مجلهٔ فردوسی، و مصاحبه با پرویز خانلری و نگاهش به شعر نیما یوشیج به‌عنوان ضرورت روز در شرایط خاص تاریخی و در عین حال الکن‌خواندن شعر نیما در مقایسه با شاعران نیمایی بعد از او مانند اخوان و نادرپور.  این مصاحبه‌های دکتر الهی هر کدام یک‌سال و خرده‌ای طول کشیده‌اند و هر کدام به‌صورت کتاب به چاپ رسیده‌اند و مهین میلانی بنابر ضرورت روز تلاش بر معرفی این کتاب‌ها و محتوای اساسی‌‌شان داشته است. و بیش از هر چیز به اهمیت یک روزنامه‌نگار توانا، باسواد و بی‌طرف می‌پردازد در این بستر. خواندن آن یک «باید» است برای هر روزنامه‌نگاری که می‌خواهد کار جدی انجام دهد.

مهین میلانی بیش از صدها مقاله نوشته است. مقالات فارسی‌زبان وی را می‌توان در «ادبیات اقلیت»، «زمانه»، «شهروند» ونکوور و تورنتو، «مد و مه»، «خرمگس» نشریهٔ فلسفی، «شرق» و بسیاری دیگر از نشریات معتبر یافت.

وی در روزنامه‌های فرانسه‌زبان و انگلیسی‌زبان مانند فرانسوار، دوووار، نورث شور، میراکل و غیره نیز مقالات زیادی نوشته است، و همچنین به‌عنوان صفحه‌آرا و طراح گرافیک برای نشریات غیرایرانی سال‌ها فعالیت داشته است

مهین میلانی هم‌اکنون یک مجموعه‌شعر، سه رمان، و مجموعهٔ مقالاتی آمادهٔ چاپ دارد که منتظر نوبت برای ویرایش و انتشارند. وقتش باید برسد.»

پس از آن درفشه جوادیان مطلب خود دربارهٔ کتاب «کنسرت در پایان زمستان» را خواند. این مطلب را می‌توانید در صفحهٔ ؟؟ همین شماره مطالعه کنید. 

در ادامه، مهین میلانی صحبت‌هایش را دربارهٔ این کتاب این‌گونه آغاز کرد: «به‌نظر من ادبیات بهترین شکل نگارش تاریخ است. یک تاریخ‌نویس فهرستی از وقایع را برای ما بازگو می‌کند، تاریخ‌نویسانی به‌مانند هرودوت که زندگی‌ها را بازگو می‌کنند. یا کسروی که جامعه و اقشار مختلف از مردم را می‌شناساند. ادبیات در زوایایی می‌رود که اصلاً شناخته‌شده نیست و آن‌ها را برای ما می‌شکافد. بعضی از نویسندگان ادبی‌نویس آن‌قدر زیبا این تاریخ را بیان می‌کنند که انگار برای ما تاریخ می‌نویسند و کاداره یکی از آن‌هاست. کاداره در کشوری زندگی می‌کرده که دیکتاتوری عثمانی، فاشیسم ایتالیایی و نازیسم آلمانی در آنجا حضور داشته است، یعنی به‌طور دائم مردم با دیکتاتورها مقابله می‌کرده‌اند. هیچ وجهی از زندگی آن‌ها دور از وجود دیکتاتوری نیست. همهٔ کتاب‌های او، برخلاف خود او که می‌گوید سیاسی نیست، برمی‌گردد به تمام وقایع سیاسی‌ای که در آن کشور می‌گذرد. بنابراین کاداره برای من یک تاریخ‌نویس است که داستان می‌نویسد. واقعیت نمی‌نویسد ولی الهام‌گرفته از واقعیت است و آن را طنزوار می‌نویسد که این طنز هیچ از واقعیت دور نیست. به‌عنوان مثال در کتاب سرخ از مائو تسه تونگ اشاره می‌کند که شما هر کاری انجام دهید که کمترین بویی از خرده بورژوازی داشته باشد، باید از خود انتقاد کنید و محکوم به آن هستید تا انتقاد بشوید. بنابراین در کتاب‌های کاداره به‌خصوص در کتاب «کنسرت در پایان زمستان»، با طنزهایی که در داستان می‌آورد به این‌ها اشاره می‌کند. کاداره بر آن است که بگوید مائو غیرزندگی و ضدِزندگی بوده و آن طبیعتی را که در انسان وجود دارد، می‌خواهد از او بگیرد. او انسانی کلیشه‌ای می‌خواهد تا برای او تصمیم بگیرد، تا این انسان چگونه باشد، چگونه زندگی کند، چگونه تصمیم بگیرد و چگونه بپوشد. کاداره تمام این‌ها را به‌صورت طنزی بسیار زیبا بیان کرده است. در جایی از داستان می‌گوید که چطور مائو برای کنترل دائم بر روی مردم، میکروفون در اتاق‌خواب‌ها و مستراح‌های آن‌ها کار گذاشته بود. و اما مردم برای مقابله، زبان جدیدی برای خود درست می‌کنند. یا در جایی دیگر از فردی می‌گوید که علامت مائو بر سینه‌اش حک کرده و این علامت دچار عفونت می‌شود که او را راهی بیمارستان می‌کند. دکترهایی که برای معالجه بالای سر او می‌آیند، گروهی بر این باورند که به زخم نباید دست زد چرا که علامت مائو است و گروهی هم باور دارند که حتماً باید استریلیزه شود. آن‌ها به‌جای تمرکز بر درمانِ سریع‌تر، بر سر عقاید مخالف همدیگر جنگ دارند. در واقع حرف اصلی کاداره در این داستان این است که ما باید زندگی طبیعی خود را داشته باشیم و هر ایدیولوژی‌ای که بخواهد حق زندگی طبیعی را از ما بگیرد، محکوم است. این بسیار مهم است که کاداره در دوره‌ای این داستان را می‌نویسد که سوسیالیسم در حال فروپاشی است و سرمایه‌داری در جریان است و طبعاً سوسیالیسم را نمی‌پذیرد. به‌نظر من، نه طرفداران نگرش سوسیالیسم و نه کاپیتالیست‌ها، سوسیالیسم را به خوبی نمی‌شناختند. وقتی در شوروی به سوسیالیسم رو آوردند، یک‌پنجم تولیدات، تولیدات سرمایه‌داری بود و در چین هم نود و پنج درصد فئودالیسم بوده است. در این کشورها هیچ شرایطی وجود نداشته تا سوسیالیسم به وجود بیاید. خیلی‌ها فکر می‌کنند که سوسیالیسم غولی بی‌شاخ‌ودم است که اصلاً این‌طور نیست. در همین کشور کانادا ول‌فئر (welfare) یک خدمات اجتماعی سوسیالیستی است. بهداشت مجانی یک خدمات سوسیالیستی مجانی است. کسانی که کم‌درآمدند، پناهگاه مجانی می‌گیرند یا کمک دولتی می‌گیرند، که همه، خدمات اجتماعی‌اند. در کشورهای اروپایی مانند فرانسه تحصیلات هم مجانی است. در کشور سوئد تا بیست و شش سالگی تمام زندگی یک جوان تأمین است. این‌ها خدمات اجتماعی‌اند و امروزه به این کشورها می‌توانیم سوسیال‌دموکرات بگویم. اما این کشورهایی که در آن زمان به سمت سوسیالیسم رفتند، از آنجایی‌که سابقهٔ دیکتاتوری در آن‌ها وجود داشت و هیچ شرایط خاصی برای سوسیالیستی‌شدن وجود نداشت، نمی‌توانستند سوسیالیسم را بفهمند. این است که مائو می‌گوید همهٔ خلق باید در خدمت من باشند و همهٔ خواسته‌های طبیعی خود را نادیده بگیرند. این همان است که در سازمان‌های مخفی کمونیستی ایران هم انجام می‌شد. اینکه تو اختیار از خودت نداشتی، دستوری را که از رده‌های بالای این سازمان‌ها می‌آمد، باید اجرا می‌کردی. اصل کتاب هم بر همین است؛ این کشورهای به‌اصطلاح سوسیالیسم دیکتاتورزده آزادی نداشتند و مائوئیسم فردیت آن‌ها را گرفته بوده است.»

اسماعیل کاداره
اسماعیل کاداره

پس از آن دکتر سعید ممتازی از مهین میلانی پرسید آیا ارتباطی بین ترجمهٔ این کتاب و نوشتن کتاب «تهران کوه کمرشکن» ایشان هست با توجه به اینکه هر دو ادبی و داستانی‌اند؟ آیا از ترجمهٔ این کتاب ایده‌ای شکل گرفته برای نوشتن این داستان یا بی‌ارتباط است؟

مهین میلانی گفت: «پرسش بسیار جالبی است چرا که می‌خواستم راجع به این توضیح دهم که چطور این کتاب مرا از بحران درمی‌آورد. سال‌های دههٔ شصت زمان فروپاشی سازمان‌های سیاسی در ایران بود. من در آن دوره در زیرزمینی در ایران زندگی می‌کردم و در یکی از این گروه‌های سیاسی بودم. در اواخر دههٔ شصت که در مجلهٔ آدینه کار می‌کردم، دوستانی کتاب‌هایی برای ما از خارج از ایران می‌فرستادند که همه به زبان‌های انگلیسی و فرانسه بود. من همهٔ آن‌ها را می‌خواندم. وقتی به این کتاب رسیدم و خواندمش، به‌واقع انگار کتاب خودم بود و احساس کردم خودم آن را نوشته‌ام. جوان‌ها در آن دوره تمامِ وقت خود را در میتینگ‌ها و در کافه‌ها به بحث و نقد می‌پرداختند و در واقع زندگی نمی‌کردند. کاداره تمام آن صحنه‌ها را، دیدگاه‌های متفاوتی که هر کدام از این جوان‌ها به کمونیسم داشتند، همه را به‌زیبایی در این کتاب بیان می‌کند. هر کدام از جوان‌ها کمونیسم را از دیدگاه خود با فرهنگ درونی خود تعریف می‌کرد و چه‌بسا برخی از پیش‌زمینه‌ای دیکتاتوری می‌آمدند، و به‌طور عموم دیدی از سوسیالیسم و کمونیسم نداشتند. تمام آن جوان‌ها، جوانی و جان و مالشان را در این راه گذاشتند، ولی نمی‌دانستند راهی که می‌روند دنبالهٔ همان دیکتاتوری است که خود تحت تسلط آن‌اند. 

این کتاب اولین رمانی بود که از زبان فرانسه ترجمه می‌کردم که در سال ۱۳۷۵ آن را در نشر مرکز منتشر کردم. محمدجعفر پوینده و کاظم کردوانی در ترجمهٔ این کتاب کمک بسیار به من کردند. عبدالله توکل این کتاب را برایم ویرایش کرد. کتاب «کنسرت در پایان زمستان» کاداره تأثیر زیادی بر من داشته و به‌نوعی انگار نوشته‌های خودم از زندگی‌ام بود و من هم همیشه دوست داشتم که زندگی خودم را بنویسم. بنابراین زمانی که در سال ۲۰۰۵ کاداره جایزهٔ بوکرمن را از آن خود کرد، تصمیم گرفتم که زندگی خود را بنویسم. کاداره از زندگی دیگران می‌نویسد و واقعیت را به طنز بیان می‌کند. اما من از زندگی خودم می‌نویسم. این زندگی فلش‌بک می‌خورد به هجده سال پس از انقلاب و هجده سال پیش از انقلاب و دو رژیم را مقایسه می‌کند. آزادی‌های فردی و اجتماعی‌ای که من در زمان محمدرضا شاه داشتم و پس از انقلاب که تمام آن اسارت بود. و در پاسخ به شما، بله این کتاب تأثیر بسیار زیادی بر نوشتن کتاب جدیدم داشت.»

سپس مریم رئیس‌دانا پرسید: «در آن سالی که این کتاب شما چاپ شد، واکنش گروه‌هایی که گرایش به حزب چپ و به سوسیالیسم داشتند، چه بود؟» 

مهین میلانی در پاسخ گفت: «خیلی‌ها مخالف چاپ این کتاب بودند. سانسورچی‌هایی که در ایران کار می‌کردند، فقط به این دلیل که این کتاب ضدِکمونیستی بود، به آن اجازهٔ چاپ دادند، ولی از مضمون کتاب آگاه نبودند. در خارج از ایران، کسانی که گرایش به این حزب داشتند برخورد خنثایی داشتند، ولی در درون موافق نبودند، چون نمی‌توانستند به خود انتقاد کنند و هنوز هم انتقاد نمی‌کنند. این کتاب از همان اول به خود انتقاد می‌کند. بعضی از این افراد حتی به زبان عریان این کتاب هم انتقاد داشتند، اما برعکس نسل‌های بعدی خیلی به این کتاب توجه کردند و آن را خیلی دوست داشتند.»

در ادامه، جمال کردستانی پرسید: «با توجه به اینکه خالق این کتاب در یک کشور کمونیستی دیکتاتوری بوده، آیا ترجمهٔ چنین کتابی در کشوری که کمونیست‌ها و انقلابیون کمونیست در حاکمیت نیستند و سرکوب می‌شوند و حتی در آن دهه قلع‌وقمع می‌شدند، می‌تواند مناسب باشد و هیچ ریسکی نداشته است؟»

مهین میلانی پاسخ داد: «باید بگویم این کتاب در درجهٔ اول ادبیات است و شما آن را به‌عنوان کتابی سیاسی نمی‌خوانید. ولی به‌عنوان نویسنده وقتی در جایی زندگی می‌کنید که به‌طور دائم مورد سرکوب قرار می‌گیرید، نمی‌توانید آن را منعکس نکنید. حالا گاهی نویسنده‌ای آن را از طریق اسطوره بیان می‌کند، گاهی از طریق تاریخ بیان می‌کند یا گاهی با ذهن سیال پست‌مدرنیستی یا طنز.

به‌عنوان مثال در جایی از داستان می‌گوید که مائو به کشتزارهای ماری‌جوآنا می‌رفته و می‌خواسته ماری‌جوآنا را جهانی کند تا با این کار نگذارد نویسندگان که اهل تفکرند، فکر بکنند. یا اینکه مائو اسم نویسندگان را از کتاب برمی‌داشته و بر این باور بوده مگر کشاورزی که برنج کشت می‌کند اسمش بر گونی برنج نوشته می‌شود که نویسنده اسمش بر کتابش نوشته شود!

واقعیت این است که این کتاب من را از بحران نجات داد و حسی بود که باید انجام می‌دادم. من کاری که می‌کنم این است که خودم را سانسور نمی‌کنم. و هنوز فکر می‌کنم که این کتاب بسیار کتاب مهمی است چون مسئلهٔ آن فقط رژیم کمونیست نیست، بلکه هر رژیم یا حاکمیتی است که آزادی فردی انسان را از او بگیرد. کتابی است که زندگی را به انسان می‌شناساند. کتابی است ماندگار و همیشه خواندنی.»

سپس حمید مساح پرسش‌هایش را این‌گونه بیان کرد: «تعریفی که از سوسیالیسم در داستان آمده با تعریف شما از سوسیالیسم امروزه در کانادا و اروپا متفاوت بود، چرا؟ و دیگر اینکه دیدگاه سیاسی‌ای که جوانان از کمونیسم و سوسیالیسم در آن دوره داشتند و می‌شناختند از الگوهایی مانند هوشنگ ابتهاج می‌آمده که عشق را نهایت آدمیزادی می‌دانست، از رابطهٔ بین فروغ و گلستان، کتاب‌های به‌آذین و مثال‌های بسیار دیگری… همهٔ این افراد این دیدگاه سیاسی را داشتند و همیشه هم از عشق و انسانیت گفتند. این تعریف با آنچه در این داستان از کمونیسم و سوسیالیسم آمده، بسیار متفاوت است.»

مهین میلانی پاسخ داد: «به‌نظر من در آثار این افراد، در کتاب‌های به‌آذین یا فروغ و گلستان می‌توان به‌روشنی دریافت که آیا در فرهنگ ما، دموکراسی وجود داشته است یا اینکه آیا هر کدام از ما در درون خودمان دیکتاتور کوچکی داریم! به‌نظرم اگر ما در درون خودمان یا محیط اطراف خودمان در جامعه نگاه کنیم، می‌توانیم ببینیم که چقدر این دیکتاتوری و توتالیتری مذهبی تأثیر زیادی در زندگی هر کدام از ما دارد. 

در آن دوره، کسانی که از این دیدگاه سیاسی حمایت می‌کردند، انسان‌های عدالت‌خواهی بودند که جان و زندگی‌شان را در این راه گذاشته بودند، ولی به‌نظرم دانش کافی از راهی که می‌رفتند، نداشتند. در واقع آن‌ها از زندگی طبیعی خود مانند خانواده و عشق و زندگی گذشته بودند و پا در راهی گذاشته بودند که به آیندهٔ آن مطمئن نبودند. 

به‌نظرم ما باید یاد بگیریم با هر دیدگاه سیاسی و عقایدی که داشتیم یا داریم و اگر قابل‌انتقاد و ناکامل است، از خود انتقاد کنیم یا انتقاد را بپذیریم.»

پس از آن مرال دهقانی پرسید: «آیا شما پس از ترجمه و چاپ این کتاب با خود اسماعیل کاداره ارتباطی برقرار کرده‌اید؟ و آیا می‌دانید نظر ایشان و حس ایشان از چاپ و ترجمهٔ کتاب‌هایشان در ایران چگونه است؟» 

مهین میلانی در پاسخ گفت که متأسفانه در این سال‌ها با اسماعیل کاداره ارتباطی نگرفته است. 

در بخش دوم جلسه، ابتدا دکتر ممتازی داستان کوتاه «پیش از حمام» اسماعیل کاداره (با ترجمهٔ ابوالحسن نجفی) را با صدایی رسا خواند و سپس دوستان به بحث و بررسی این داستان پرداختند، که به‌دلیل محدودیت فضا این بخش از بحث و نظرات در این گزارش نیامده است و تنها روی بحث و نظرات دربارهٔ کتاب «کنسرت در پایان زمستان» تمرکز شده است. 

پس از بحث و گفت‌وگو دربارهٔ داستان «پیش از حمام»، سودابه رکنی در مورد ترجمهٔ کتاب «کنسرت در پایان زمستان» از مهین میلانی پرسید: «آیا اسماعیل کاداره عقاید مذهبی دارد؟»

چکیدهٔ پاسخ مهین میلانی به او از این قرار است: «به‌هیچ‌وجه کاداره مذهبی نبوده، او دیدگاه‌هایی کمونیستی یا سوسیالیستی هم داشته و مخالف مذهب است.» 

پرسش بعدی سودابه رکنی از مهین میلانی این بود که چقدر طول کشید تا بر روی این ترجمه کار کند. 

مهین میلانی گفت وقت زیادی برای پژوهش روی این کتاب و ترجمهٔ آن گذاشته است. روزی هجده ساعت روی ترجمه و نوشتنش وقت می‌گذاشته است. آنچه مهم بوده اینکه ترجمهٔ این کتاب او را از بحرانی در آن دوره نجات داده است. 

در ادامه، دکتر سعید ممتازی در مورد کتاب «کنسرت در پایان زمستان» اشاره می‌کند: «به‌نظر می‌رسد آنچه نویسنده سعی دارد بگوید دورکردن مردم است از تعصبات فردی‌ای که دارند. این تعصب یا می‌تواند ریشه در مذهب داشته باشد یا در گرایش به دیدگاه‌های سیاسی کمونیستی یا سوسیالیستی؛ آنچه که بخواهد فرد را از خود بیگانه کند یا فردیت او را از خود بگیرد. 

نکتهٔ بعدی به‌نظرم اینکه شما در کتابتان [تهران کوه کمرشکن] فردیت را با مفاهیم اروتیک آورده‌اید، کاملاً درست است. به این دلیل که همهٔ مکتب‌ها قصد دارند فرد را از آنچه که در واقعیت وجودش است و غریزهٔ جنسی‌اش دور کنند. من این را در نقاشی‌های بیژن جزنی هم دیده‌ام؛ او در یکی از نقاشی‌هایش سیاهکل را به‌عنوان فریادی [ناشی] از همهٔ سرکوفت‌های بشری بیان می‌کند.»

مریم رئیس‌دانا پرسید که چگونه می‌توان این کتاب را تهیه کرد؟

مهین میلانی پاسخ داد: «این کتاب را از نشر مرکز در ایران می‌توان تهیه کرد و به‌صورت آنلاین هم قابل‌خریداری است.»

در پایان مهین میلانی از استاد محمدعلی برای برگزاری این جلسه و دعوت از ایشان و همین‌طور از باقی دوستان کلاس داستان‌نویسی و دوستان کافه راوی برای حضورشان در این جلسه قدردانی کرد. 

استاد محمدعلی نیز از حضور مهین میلانی در این جلسه و به‌اشتراک‌گذاشتن صحبت‌ها و تجربه‌اش از ترجمهٔ کتاب کاداره و نظراتش سپاسگزاری و ابراز خوشحالی کرد و اظهار امیدواری کرد که این جلسه خاطرهٔ خوبی برای این نویسندهٔ گران‌قدر باشد.

ارسال دیدگاه